پیمان آهنین: یک سرگذشت چنگدو
باران آسفالت فرودگاه بینالمللی چنگدو شوانگلیو را خیس کرده بود، در حالی که تابلویی را محکم در دست گرفته بودم: "آقای دیوید میلر - به سیچوان خوش آمدید!" رطوبت مانند پوست دوم به من چسبیده بود. پرواز دیوید از فرانکفورت سه ساعت تاخیر داشت و اعصابم با هر دقیقه ای که می گذشت، خرد می شد. این فقط یک معامله نبود؛ بلکه اثبات این بود که شرکت تجهیزات دست دوم ما می تواند خریداران اروپایی را راضی کند . وقتی دیوید بالاخره ظاهر شد - قد بلند، خسته، با یک کیف چرمی فرسوده - آسودگی خاطرم را فرا گرفت. "آقای میلر! خوش آمدید! من لی وی از شرکت ماشینآلات هوریزون هستم." دست دادن او محکم بود، چشمانش با وجود جتلگ تیز بود. "من را دیوید صدا کن،" با صدای خشن گفت.
روز اول: پل زدن به جهان
وفادار به پروتکلهای پذیرایی، من ابتدا آسایش او را در اولویت قرار دادم. "به سیمکارت محلی نیاز دارید، دیوید؟ یا مستقیماً به هتل میروید؟" او هتل را انتخاب کرد، اما مرا شگفتزده کرد: "چنگدوی واقعی را فردا به من نشان بده، لی. نه فقط اتاقهای هیئت مدیره." بنابراین، ما کت و شلوار را با لباسهای غیررسمی عوض کردیم. ما در خیابان باستانی جینلی پرسه زدیم، جایی که بوی مالا سیخها با بخار شیرین تانگیوان مبارزه میکرد. دیوید از ماسکهای اپرای خانههای چای عکس میگرفت و مجذوب شده بود. در معبد ووهو، من استراتژیهای ژوگه لیانگ را بازگو کردم؛ او خندید، "ماشینآلات و تاکتیکهای نظامی - هر دو به دقت نیاز دارند، هان؟" ناهار هاتپات آتشین بود. من از صحبتهای تجاری 3اجتناب کردم، اما دیوید با دقت به من نگاه کرد: "شهرت شرکت شما در مورد واحدهای بازسازی شده سانی... امیدوارم به اندازه این آبگوشت محکم باشد."
روز دوم: آزمون فولاد
حیاط بعد از باران میدرخشید. ستاره ما - سانی SY245 مدل 2018 - مانند یک نگهبان زرد ایستاده بود. دیوید فوراً تغییر کرد. کولیس، یک دفترچه راهنمای لکهدار از گریس و یک دماسنج لیزری بیرون آورد. او زیر شاسی خزید و زیربندی را از نظر شکستگیهای تنشی بررسی کرد. او فریاد زد: "پمپ هیدرولیک تعویض شده است؟" من تأیید کردم: "بله، قطعات OEM، گزارشهای کامل،" و پرونده نگهداری را به او دادم 2. او گشتاور چرخش را آزمایش کرد، دندانههای سطل را بررسی کرد و عیبیابی را روی موتور ایسوزو اجرا کرد. ساعتها گذشت. عرق روی گردنم جمع شد. سرانجام، او دستانش را با یک پارچه پاک کرد و سرش را تکان داد. "او سخت کار کرده، لی... اما مراقبش بودهاند. مثل لیبهر قدیمیام در مونیخ."
مهر و موم
در دفترمان، روی چای لانگجینگ، دیوید کف دستهایش را روی میز گذاشت. "صداقت شما در حیاط... و نشان دادن روح چنگدو به من؟ این من را متقاعد کرد." او قرارداد را به جلو هل داد. "بیایید در مورد قیمت SY245 صحبت کنیم." مذاکرات پرتنش اما منصفانه بود. دو ساعت بعد، ما دست دادیم - معاملهای برای بیل مکانیکی و یک وعده: پشتیبانی قطعات آینده و ارزیابی سایت 1. وقتی دیوید به سمت فرودگاه رفت، شانهام را گرفت. "دفعه بعد، لی، تو از بایرن دیدن کن. من به شما ما کوهستانها را نشان خواهم داد... و شاید یک دستگاه دیگر."
نتیجهگیری
SY245 اکنون در نزدیکی اشتوتگارت در حال حفر فونداسیون است. دیوید ایمیل عکس میفرستد: جانور در حال چنگ زدن به خاک رس آلمانی. ما هر جشنواره نیمه پاییز کیک ماه میفرستیم. من یاد گرفتم که تجارت فقط آهن و فاکتور نیست. این اعتماد است که بر فراز هاتپات شکل میگیرد، تاریخی که در سایههای معبد به اشتراک گذاشته میشود، و دانستن اینکه یک خط هیدرولیک بازسازی شده میتواند قارهها را به هم متصل کند.
تماس با شخص: Mrs. DeE科新
تلفن: 19934356955